گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
ابری که در بحبوحه ی طوفانی سهمگین بر روی دریای مدیترانه به وجود آمد؛ حتی وقت رشد کردن نداشت بادی تجربه میکنم به محض اینکه باد تازه ای از راه برسد مرا مبدل به باران خواهد کرد هر چند این سر نوشت من است. ارزش تبدیل میشوم. توده شن گفت: شنیده ام بعد از باران ما پوشیده از سبزه و گل میشویم اما من هرگز معنی این چیزها را نخواهم فهمید چون خیلی به ندرت در صحرا باران میبارد. ابر گفت: اگر بخواهی میتوانم تو را خیس از باران کنم. هر چند با تو تازه آشنا شده ام؛ «عاشق تو شده ام» و میخواهم برای همیشه اینجا بمانم. توده ی شن جواب داد: من هم تا وقتی تورا برای اولین بار در آسمان دیدم
توده ی شن کرد برای مدتی طولانی با هم یکی شدند تا رنگین کمانی ظاهر شد. فردا صبح توده ی شن کوچک پوشیده از گل شده بود. ابر هایی که به طرف مرکز در حرکت بودند فکر کردند این یک
حاشیه ی کوچک از جنگلی است که در جستجویش بودند و بیشتر باریدند. بیست سال بعد توده ی شن به مرغزاری و این به این خاطر بود که یک روز؛ ابری عاشق در بخشیدن زندگی اش به خاطر عشق تعلل نکرده بود. [ دوشنبه 89/6/1 ] [ 7:54 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |